انگار کن مسجدی که سبز باشد...
انگار کن مسجدی با پنجره های سرتاسری...
پنجره های تمام قد،رو به درختان انبوه حیاط...
انگار کن رو به پنجره ها قامت ببندی...
آفتاب تا روی سجاده ات بیفتد و تو با صدای گنجشک های روی درختان گردوی مسجد تکبیر بگویی...
تو،واژه واژه جان شوی با ذکر معشوقت،معشوقِ پیچیده لای گل های چادر نمازت...
انگار کن مسجدی که سبز باشد...
انگار کن مسجدی که بهشت باشد...
+هر مسجدی رنگی دارد،رنگ مسجد امام رضای شهرم سبز بود...