يكشنبه ۱۴ مرداد ۹۷
این روز ها می گذرند...
این روزها می گذرند و من...
و من نشسته ام در امتداد جاده ای که به غروب ختم می شود...
من...منی که روی خط موازی ریل قطار نشسته ام و به امید قطاری که قرار نیست بیاید لبخند می زنم...
قطاری که مسافرش تو باشی...
این روزها می گذرند...دیروزها می گذرند...حتی فرداها هم می گذرند...
و من هم چنان روی ریل قطار نشسته ام و به صدای ممتد سوت قطار خیالی گوش سپرده ام...
این جا منم...قطار رفته و سپیده ی سپید شده ی صبح و منی که در سجده به معراج رفته ام...