يكشنبه ۱۱ شهریور ۹۷
چه انتظاری داری از کسی که دلش دم به دم هوای کودکی هایش را می کند؟کسی که دلش پر می کشدبرای دوچرخه سواری ها،لی لی کردن ها،دویدن ها و برف بازی کردن های دوران کودکی...چه انتظاری داری از من؟منی که هر شب دلم هوای پشت بام خوابیدن ها و شمردن ستاره های چشمک زن شش سالگی ام را می کند؟هر روز هوس بستنی خوردن های سر ظهر و چرخیدن میان باغچه ی حیاط و بساط خاله بازی بین دو درخت گردو و انگور وسط حیاط خانه جان به سرم می کند...چه توقعی داری از من؟که بازیگر بازی پرتهوع تو بشوم؟بازیچه ی مغلوب سیاست هایت؟ که افسار زندگی ام را بدهم دست تو؟که دل بدهم به غم های پی در پی ات؟نه...نه دنیای بی رحم مفلوکم...من بازنده ی این بازی نمیشوم...من تسلیم آدم ها و عادت هایشان نمی شوم...
باور می کنم که زندگی هیچ وقت به سادگی دوران کودکی ام نمیشود اما زندگی نیازمند همین دلخوشی های کوچک است...