پریشان گویی های یک دلِ تنگ...

این منِ گم شده در پیرهنم...

همگی دعوتید...

سلام دوستان:)

اگه موافق باشین دلم میخواد یه گروه کتابخوانی بزنیم،که توش کتاب بخونیم و حرف بزنیم و تخمه بشکونیم:)

+موافقا دستا بالا...

+اگه ان شاالله به ده نفر برسیم شروع میکنم...

+ضمنا نظر بدین که گروه توی چه پیام رسانی باشه،لطفا فقط تلگرام نباشه که برای من قطعه:)

منتظرتونم....

۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

به وقت تابستان...

چه لحظه ای زیباتر از این که بعد از یک روز کاری بسیااااار خسته کنتده و مچاله شده از شدت گرمای طاقت فرسا،لم بدی زیر کولر و بستنی یخی گاز بزنی و وب گردی کنی؟:)

خدایا شکرت،این خوشی ها رو از ما نگیر:)


۱ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

خدا کسی ست که باید به دیدنش بروی...

در یکی از بهترین شب های خدا هستم.شبی که از هزار ماه بهتر است.. یکی از شب های مبارک نزول قران... یکی از شب های ماه مهمانی خدا ...بهترین ماه خدا...شب قدر...هستم،هستم،هستم... اما نیستم...در عین اینکه هستم،نیستم و متحیرم...گیجم...گنگم...

میخواهم دعا کنم ولی انگار کن که لالم...میخواهم ضجه بزنم ولی انگار کن که سنگم...میخواهم عین ابر ببارم اما  تو انگار کن کویرم...

دلم به اندازه ی همه ی این بوی نمی که توی کوچه های این شهر پیچیده گرفته...هوس کرده ام همه ی شب را زیر نور ماه بدوم...دلم کشیده امشب زیر درخت یاس خانه ی آن کوچه تا صبح شعر بخوانم و شعر بگویم...امشب باید فقط من باشم و تو.‌..من برایت زیر نم نم  باران دانه دانه اسم های زیبایت را بشمارم و تو برایم آرام آرام از خوشگلی های این شب بگویی...من برایت ذکر یا رفیق بگیرم و تو برایم از عشق بگویی...من از شوق بودنت بغض کنم و تو برایم باران بباری...

من برایت فنا شوم و تو مرا از نو زنده کنی...

+التماس دعا

+تو یک بار از مادر متولّد شدى و این بار باید از خودت بیرون بیایى؛ از نَفس، از غریزه‏ها، از عادت‏ها متولّد شوى؛ که عیسى‏ مى‏گفت: «لا یَلِجُ فِى الْمَلَکُوتِ مَنْ لایُولَدُ مَرَّتینِ»؛ کسى که دو بار متولّد نشود، به ملکوت خدا راهى ندارد.استاد علی صفایی حائری


۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

دعا کن،دعا اثر دارد....

یا رفیق من لا رفیق له...

رفیق من،رفیق لحظه های بی کسی...


۲ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

همسایه ی توأم...

فکرکن...

در بارانی ترین لحظه ی این شهر...میان مرمر های آیینه...

 در جوار دوست...ما جاروکشان این درگهیم...

۵ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

با اینا زمستونو سر میکنم...

هستم ولی خستم:)
عجیب دلم نوشتن میخواد و عجیب تر دستم به نوشتن نمیره!
فصل دوست داشتنی ام سر رسیده و من همچنان گنگم!
توی عصرای دل انگیز زمستونی دفترم رو باز میکنم و با یک لیوان چای هل دار و خودکارای دوست داشتنیم میشینم سر نوشتن ولی دریغ از یک کلمه!
میدونی حتی رو کتابام هم نمیتونم تمرکز کنم و این برای عشق کتابی مثل من یعنی فاجعه!یعنی یه چیز بی سابقه!میدونی اگه الیور تویست نصفه بمونه یعنی چی؟!
دلم این روزا بیشتر سکوت میخواد...مثل خود خود زمستون...دلم خیالبافی های گرم میخواد...دلم قصه های هزار و یک شب یلدایی میخواد...
نمیدونم...شاید دلم سفر میخواد...مثلا یکی باشه که ما رو بطلبه مثلا...
دله دیگه...همش دنبال بهانه ست...بهانه های عاشقانه ست...
شاید هم دلم فقط "تو" رو میخواد...
میام ان شاالله این روزها...
برام ارزوهای خوب کنید لطفا:)

۶ نظر ۲ موافق ۱ مخالف

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر....

+آب هم رساناست...سلام بر ارباب تشنه گان عالم...وسلام بر هرکه هوای او را دارد...آب هم زنده است...خاک می رساند به هر جا که خاک هست...اما آب می رود حتا به جایی که آب نیست...

+امشب،شب بیستم محرم و دلم میخواد سلامی بدم به ارباب تشنه گان عالم...

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...

+شاید قسمت این بود که من شب بیستم محرم تو وبلاگم به امام سلام بدم و این ایام رو به شما،دوستانم تسلیت بگم.به هر حال شاید خیلی دیر باشه ولی اگه دلتون لرزید و اشکی ریختید التماس دعا...

+بند اول قسمتی از کتاب رهش آقای رضا امیر خانی...

۷ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

مرد رویاها...

چمران:من مرد زندگی نیستم...

پروانه:یعنی چه؟

چمران:من یک تکلیفی تو این عالم دارم که فکر می کنم برای انجام اون تکلیف به دنیا اومدم.نگاه نکن به دکترای فیزیک پلاسما،نگاه نکن به حقوق ماهی چند هزار دلار،نگاه نکن به پیشنهادهای وسوسه برانگیز شرکت های بزرگ آمریکایی...من به زودی همه ی اینها رو باید بزارم و برم.

پروانه:کجا بری؟

چمران:به دنبال انجام اون تکلیف.

پروانه:یعنی انجام اون تکلیف با دوست داشتن،با عشق ورزیدن و با زندگی کردن منافات داره؟

چمران:با دوست داشتن و عشق ورزیدن نه؛برای اینکه ایتها مقولات آسمانی اند.ولی با زندگی کردن چرا.با هر تعلقی که پای آدم رو به زمین بند کنه چرا.

بخشی از کتاب دوست داشتنی مرد رویاها به قلم سید مهدی شجاعی.کتابی 525صفحه ای  که در قالب فیلم نامه درباره ی بخشی از زندگی دکتر چمران  نوشته شده.قلم خوب شجاعی و قالب جذاب فیلم‌نامه کتاب رو خوندنی تر کرده.

من خیلی کتاب رو دوست داشتم و دوباره بیشتر و بیشتر مجذوب شخصیت عجیب دکتر چمران شدم.شخصیتی متعالی که در اون جسم از روح دستور میگیره و هیچ تعلق دنیایی در روح بزرگ این مرد وجود نداره.مردی  با مجموعه ای از شخصیت های متضاد...مرد  رویاها...

+خدای چمران پشت و پناهتان...

۴ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

خاطرات سفیر

کتاب خاطرات سفیر رو تازه تموم کردم.

یکی از بهترین کتاب هایی که تا به حال خوندم.

حتما توصیه می کنم بخونیدش:)

خاطرات بسیار جذاب دانشجوی ایرانی در فرانسه...

۶ نظر ۷ موافق ۱ مخالف

چرا آدم نمیشوم محض رضایت؟

هر سال می خواهم که ببخشی این دل را،بشویی این سینه را...

پاک کنی این روح را...

هر سال دم میزنم که از فردا آدم دیگری میشوم...

فرزند خلفی...بنده ی عبدی...فاطمه ی بهتری...

و دوباره همان آش و همان کاسه...!

+در آستانه ی ماه مبارک...

+ماه مبارک امسال برای من شروع جدیدیه،قراره به خودم یه فرصت دو ساله بدم و برم به سوی خودسازی،برم سمت علایقم و خلاصه همه جوره به خودم برسم.از پیشنهاداتتون استقبال میشه:)

+دعا کنید خوب ازش استفاده کنم...

+خدای لحظه های افطار پشت و پناهتان...

۳ نظر ۱۰ موافق ۰ مخالف
درباره من
بسم الله الرحمن الرحیم...
{وَمَا هَـٰذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ}
{ این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است ، اگر می دانستند...}
"عنکبوت/64"

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان