پریشان گویی های یک دلِ تنگ...

این منِ گم شده در پیرهنم...

ناراحتم...

یعنی اینقدر با کتابخوانی بیگانه شدیم؟

چرا کسی اعلام نکرد بجز یکی دو نفر؟خیلی انتظار داشتم ازتون.

ناراحتم:(

۶ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

همگی دعوتید...

سلام دوستان:)

اگه موافق باشین دلم میخواد یه گروه کتابخوانی بزنیم،که توش کتاب بخونیم و حرف بزنیم و تخمه بشکونیم:)

+موافقا دستا بالا...

+اگه ان شاالله به ده نفر برسیم شروع میکنم...

+ضمنا نظر بدین که گروه توی چه پیام رسانی باشه،لطفا فقط تلگرام نباشه که برای من قطعه:)

منتظرتونم....

۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

در سینه ام هزار خراسان است...

روز ولادت برادر،در حرم و صحن و سرای خواهر...

سرخوشم از این بوی بهارنارنج پیچیده در رواق ها...

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

به وقت تابستان...

چه لحظه ای زیباتر از این که بعد از یک روز کاری بسیااااار خسته کنتده و مچاله شده از شدت گرمای طاقت فرسا،لم بدی زیر کولر و بستنی یخی گاز بزنی و وب گردی کنی؟:)

خدایا شکرت،این خوشی ها رو از ما نگیر:)


۱ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
درباره من
بسم الله الرحمن الرحیم...
{وَمَا هَـٰذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ}
{ این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است ، اگر می دانستند...}
"عنکبوت/64"

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان