و من عمیقا دلم میخواد این تابستون گرررم تموم بشه فقط:/
و من عمیقا دلم میخواد این تابستون گرررم تموم بشه فقط:/
یعنی اینقدر با کتابخوانی بیگانه شدیم؟
چرا کسی اعلام نکرد بجز یکی دو نفر؟خیلی انتظار داشتم ازتون.
ناراحتم:(
سلام دوستان:)
اگه موافق باشین دلم میخواد یه گروه کتابخوانی بزنیم،که توش کتاب بخونیم و حرف بزنیم و تخمه بشکونیم:)
+موافقا دستا بالا...
+اگه ان شاالله به ده نفر برسیم شروع میکنم...
+ضمنا نظر بدین که گروه توی چه پیام رسانی باشه،لطفا فقط تلگرام نباشه که برای من قطعه:)
منتظرتونم....
چه لحظه ای زیباتر از این که بعد از یک روز کاری بسیااااار خسته کنتده و مچاله شده از شدت گرمای طاقت فرسا،لم بدی زیر کولر و بستنی یخی گاز بزنی و وب گردی کنی؟:)
خدایا شکرت،این خوشی ها رو از ما نگیر:)
در یکی از بهترین شب های خدا هستم.شبی که از هزار ماه بهتر است.. یکی از شب های مبارک نزول قران... یکی از شب های ماه مهمانی خدا ...بهترین ماه خدا...شب قدر...هستم،هستم،هستم... اما نیستم...در عین اینکه هستم،نیستم و متحیرم...گیجم...گنگم...
میخواهم دعا کنم ولی انگار کن که لالم...میخواهم ضجه بزنم ولی انگار کن که سنگم...میخواهم عین ابر ببارم اما تو انگار کن کویرم...
دلم به اندازه ی همه ی این بوی نمی که توی کوچه های این شهر پیچیده گرفته...هوس کرده ام همه ی شب را زیر نور ماه بدوم...دلم کشیده امشب زیر درخت یاس خانه ی آن کوچه تا صبح شعر بخوانم و شعر بگویم...امشب باید فقط من باشم و تو...من برایت زیر نم نم باران دانه دانه اسم های زیبایت را بشمارم و تو برایم آرام آرام از خوشگلی های این شب بگویی...من برایت ذکر یا رفیق بگیرم و تو برایم از عشق بگویی...من از شوق بودنت بغض کنم و تو برایم باران بباری...
من برایت فنا شوم و تو مرا از نو زنده کنی...
+التماس دعا
+تو یک بار از مادر متولّد شدى و این بار باید از خودت بیرون بیایى؛ از نَفس، از غریزهها، از عادتها متولّد شوى؛ که عیسى مىگفت: «لا یَلِجُ فِى الْمَلَکُوتِ مَنْ لایُولَدُ مَرَّتینِ»؛ کسى که دو بار متولّد نشود، به ملکوت خدا راهى ندارد.استاد علی صفایی حائری
یا رفیق من لا رفیق له...
رفیق من،رفیق لحظه های بی کسی...
فکرکن...
در بارانی ترین لحظه ی این شهر...میان مرمر های آیینه...
در جوار دوست...ما جاروکشان این درگهیم...